خندههای تو
خانهی من است
تنها تو میتوانی
درد را
با سیودو حرف سفید
پنهان کنی
تنها تو میتوانی
در چشمانت
پاییز را میان بهار
پنهان کنی
خندههای تو
خانهی من است
تنها تو میتوانی
درد را
با سیودو حرف سفید
پنهان کنی
تنها تو میتوانی
در چشمانت
پاییز را میان بهار
پنهان کنی
ایدهی ابتدایی کافکو از شب رویید. شبِ سرد. شبِ مرگ. شب نا-خود-باوری. من و پگاه، پای چت بودیم و از رنجهایمان مینوشتیم برای همدیگر. تا اینکه گفتم: «باید کاری برای شعر کنیم…». چند هفتهیی برای اسمش فراموشگاه ذهنهایمان و لغتنامهها را کاویدیم. و در نهایت، واژهیی زاده شد که معنای خاصی هم ندارد: «کافکو» و… »ادامه
کافکو | زیر نظر دانیال مرادی | تمامی حقوق محفوظ است. ©۲۰۲۴-2023 | طراحی و پشتیبانی: صفریکدان