دار است
درختهای این حوالی
و کوهوکمر
یخزار سیاه و
جهنم ـ درهی افسوس.
کسی تابلوها را چرخانده شاید
یا هی راهها را
دارد لوله میکند و
دوباره برعکس باز…
هر چه میرویم
جنب نمیخوریم از جا
هر چه پیشتر، روباهها بیشتر
و سرنوشتمان
دُم یکی از آنها.
قرار بود
به عدن برویم
از عدم سر درآوریم
آسمان بالاسرمان
سرختر میشود هر لحظه
شما اعتنا نکنید
به نوشتهی پشت صندلی
لطفاً با راننده حرف بزنید!
منبع: مجموعه شعر «سایبان سرخ»، علی عبداللهی، نشر چشمه