معرفی کتاب جهان ساعت‌هایش را با چشمان تو کوک می‌کند

سه سال پیش وقتی وارد کتابفروشی شدم تا برای خودم هدیه‌ی سال نو بخرم، نمی‌دانستم که قرار است برای همیشه با شعر پیوند بخورم.

بعد از گذشت ۲ ساعت، هنوز تصمیم نگرفته بودم چه کتابی می‌خواهم. باید حواسم را جمع می‌کردم تا عیدی‌هایم را صرف کتابی کنم که خواندنش واقعن به کمکم می‌آمد.

برای بار اول جلوی قفسه‌ی شعر ایستادم. چیزی نگذشته بود که مبهوت کلمات «نزار» شدم.

مطمئنم اگر این روزها از شعر می‌گویم و گاهی در خلوت ترانه‌هایی می‌نویسم، همه‌ش به همان روزی برمی‌گردد که دفتر شعر «جهان ساعت‌هایش را با چشمان تو کوک می‌کند» را خریدم.

 

این دفتر شعر، برگزیده‌یی‌ است از ۹ مجموعه شعر که نشر ثالث آن را برای بار اول در سال ۱۳۹۹، در ۳۳۰ صفحه و به ترجمه‌ی ستار جلیل‌زاده چاپ کرده است.

در مقدمه‌ی کتاب، نقل‌‌قولی شاعرانه از نزار قبانی درباره‌ی پیوند شعر و زندگی‌ش می‌خوانیم که خود در کتاب «آیا شیهه‌ی اندوهانم را می‌شنوی» به آن اشاره کرده است:

پنجاه سال پیش از این در چنین ماهی، شعر بر من یورش آورد.

بی‌که در خانه‌ام را بزند…

بی‌که اجازه بگیرد

بی‌که تلفنی با من حرف بزند

و ناگهان… او را نشسته روی کیف چرمی بزرگش، وسط اتاق دیدم

درست مثل کولیِ گم‌کرده راه،

بعد برخواست تا سر از نقشه‌ی خانه‌ام دربیاورد.

نخست سمت حمام رفت، دوش گرفت؛ از مسواک و حوله‌ها و لوازم اصلاحم استفاده کرد‌.

بعد در یخچال را باز کرد و پرسید:

«گرسنه‌ام… غذا چه داری؟»

گفتم: نان… و پنیر روکفور

گفت: غذای متمدنانه‌ای است. هرچند پنیر فشار خونم را بالا می‌برد

داخل اتاق خوابم شد

در کمد و کشوها را باز کرد، پیژامه‌ای بیرون آورد و بدون اجازه‌ی من تنش کرد

از بدشانسی اندازه‌اش بود،

رخت‌خوابم را اشغال کرد و تمامی پتوها و ملافه‌ها و بالش‌ها را دزدید… و گفت: «شب بخیر»

و من روی کاناپه خوابیدم

هنوز هم با گذشت پنجاه سال روی کاناپه می‌خوابم…

در چنین ماهی از سال ۱۹۴۹، شعر داخل خانه‌ام شد و هنوز از خانه بیرون نرفته.

نخست تصورم این بود که این میهمان مرموز یکی‌دو روز… یکی‌دو هفته… یکی‌دو ماه بیشتر نمی‌ماند.

هرگز فکر نمی‌کردم او خانه را تصاحب کند و من اسیرش شوم، برایش قهوه آماده کنم، روزنامه و سیگار بخرم، لباس‌های زیرش را بشویم و کفش‌هایش را واکس بزنم…

هرگز تصور نمی‌کردم این مرد مرموز، از من سند ملکی بگیرد و خانه را به نام خود بزند و تا ابد بالای سرم باشد…

کنارم بخورد، ورق بازی کند، بیاشامد، ازدواج کند، صاحب بچه‌هایی شود و من به آن‌ها شیر بدهم، تربیتشان کنم و به مدرسه ببرم.

 

نزار قبانی شاعر سوری و متولد دمشق است که سرودن شعر را از ۱۶ سالگی آغازیده. قبانی شاعری مشهور است که روز به روز شعرهایش به زبان‌های بیشتری ترجمه می‌شود. مضمون شعرهای او عاشقانه، حماسی و مقاومت است.

در مجموعه شعر «نقاشی با کلمه‌ها» می‌خوانیم:

۱- با وجود خونی که از او می‌ریزد

با نیزه‌ای که در او فرو رفته

گاو نر هنوز هم

نشان می‌دهد

باشکوه‌تر از قاتلان خویش است…

 

۲- ای بی‌خبر

کمی سکوت

زیرا روایت دستانت

روی میز

زیباتر از همه‌ی روایت‌هاست

 

در مجموعه شعر «هیچ فاتحی جز عشق نیست» می‌خوانیم:

۱- همین که دستت را

برمی‌داری از دفترهایم

شعری می‌شوم از چوب.

 

۲- از من مپرس چگونه‌ام؟

اگر به راستی دوستم داری

بپرس:

انگشتانم چگونه‌اند؟

 

۳-در ستیز با جهان‌اند

تمامی نوآفرینان بزرگ

کافکا،

ون گوگ،

ساموئل بکت،

سالوادور دالی،

و عروة بن الورد،

و آنانی که با چیزی سر ستیز ندارند

چیزی نمی‌آفرینند.

 

در مجموعه شعر «عشق پشت چراغ‌قرمز نمی‌ایستد» می‌خوانیم:

۱- مرا توان آن نیست

که بیش از این دوستت بدارم

و بیش از این در تو یگانه شوم

لب‌هایم اما برای پوشاندن لب‌هایت کافی نیست

و بازوانم کم‌ می‌آورد دور کمرت را…

اکنون واژه‌هایی که می‌شناسم

بیش از شمار خال‌هایی شده‌اند

که کالبدت را آراسته‌اند.

 

۲- اگر مردی را می‌شناسی

که از من بیشتر دوستت دارد

او را به من نشان بده

تا تبریکی بگویمش

و بعد او را بکشم…

 

در مجموعه شعر «هر عید تو محبوبه‌ی منی» می‌خوانیم:

۱-اجازه بده بیرون بیایم

از این زمانه‌ی تنگ

زمانه‌ی هم‌آغوشی باسمه‌ای

و احساسات کلیشه‌ای

مثل صبحانه

مثل بوسه‌ها

مثل برات‌هایی

که به ناچار باید پرداخت

 

۲- می‌خواهم به صدای پی‌درپی تو

از آن سوی تلفن شلیک کنم

چون مرا شوق گردآوری گنجشک‌ها نیست

می‌خواهم شلیک کنم

به حروف اسم تو

چون دیگر شور گرد آوردن سنگ‌های کمیاب را ندارم

می‌خواهم شلیک کنم…

به همه‌ی شعرهایی که برای تو نوشتن

به همه‌ی زمزمه‌های روان‌پریشی

که در لحظه‌های پرشور عشق

یا…

در لحظه‌های شدید حماقت

برایم رخ داد…

 

در مجموعه شعر «گواهی می‌دهم که زنی جز تو نخواهد بود» می‌خوانیم:

۱- اگر از من درباره‌ی مهم‌ترین شعر بپرسند

که عمر و آرزوی خویش را

صرف آن کرده‌ام،

با خط طلایی فارسی

روی تمام ستاره‌ها می‌نویسم

تو بزرگ‌ترین اثر منی.

 

۲- وقتی تو را از دفتر خاطراتم خط زدم

نمی‌دانستم

دارم نیمی از زندگی‌ام را خط می‌زنم…

 

۳- بر خلاف همه‌ی تعریف‌های کلیشه‌ای از عشق

همه‌ی پندهای سنتی،

همه‌ی متن‌ها،

همه‌ی مکتب‌ها،

عشق چیزی جز تجربه نمی‌آفریند

و دریا چیزی جز بادها و کشتی‌ها

و کسی جز جنگجو

توان آن را ندارد که از جنگ بگوید

من عشق می‌ورزم

اما اگر از من درباره‌ی آن بپرسند

همان بهتر که پاسخ ندهم…

 

و در مجموعه شعر «با تو ازدواج کردم ای آزادی» می‌خوانیم:

۱- آن‌جا راه‌حل دیگری نیست،

جز کلمه

آن‌جا سینه‌ای دیگر نیست

که مرا شیر بدهد،

جز کلمه

آن‌جا وطن دیگری نیست،

که پناهم دهد

جز کلمه

آن‌جا در تاریخم… زنی دیگر نیست،

جز کلمه…

 

۲- هرگز نقشه‌ای نداشتم

تا به عاشقان بپیوندم

زیرا تاریخ زنانگی‌ام

سرشار از قضا و قدر است.

بارها از عشق زنی غافلگیر سدم

که مرا به گلی سرخ بدل کرد

به گاهی که سنگ بودم.

 

در پایان کافکو به شما پیشنهاد می‌کند حتمن یک بار هم که شده دفتر شعر «جهان ساعت‌هایش را با چشم‌های تو کوک می‌کند» را ورق بزنید و چند دقیقه‌ در جهان پُرواژه‌ و مشتاق نزار سر کنید.

بهترین نوع مواجهه‌ با این دفتر شعر این است که حین پرسه زدن میان انواع شعرهایش مکث کنید، قلم به دست بگیرید و از حس وحالی که بر شما چیره شده بنویسید.

بگذارید کلمات تازه‌یی از شما، با اشاره‌ی نزار و جوهری که به دست دارید،‌ خلق شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *