بر او ببخشایید | شعری از فروغ فرخزاد، مجموعه‌ی تولدی دیگر

بر او ببخشایید

بر او که گاه‌گاه

پیوند دردناک وجودش را

با آب‌های راکد

و حفره‌های خالی از یاد می‌برد

و ابلهانه می‌پندارد

که حق زیستن دارد

 

بر او ببخشایید

بر خشم بی‌تفاوت یک تصویر

که آرزوی دوردست تحرک

در دیدگان کاغذی‌اش آب می‌شود

 

بر او ببخشایید

بر او که در سراسر تابوتش

جریان سرخ‌ ماه گذر دارد

و عطرهای منقلب شب

خواب هزارساله‌ی اندامش را

آشفته می‌کنند

 

بر او ببخشایید

بر او که از درون متلاشی‌ست

اما هنوز، پوست چشمانش از تصور ذرات نور می‌سوزد

و گیسوان بیهُده‌اش

نومیدوار از نفوذ نفس‌های عشق می‌لرزند

 

ای ساکنان سرزمین ساده‌ی خوشبختی

ای همدمان پنجره‌های گشوده در باران

بر او ببخشایید

بر او ببخشایید

زیرا که مسحور است

زیرا که ریشه‌های هستی بارآور شما

در خاک‌های غربت او نقب می‌زنند

و قلب زودباور او را

با ضربه‌های موذی حسرت

در کنج سینه‌اش متورم می‌سازند

دیدگاه‌ها

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *