شب میآید
و پس از شب، تاریکی
و پس از تاریکی
چشمها
دستها
و نفسها و نفسها و نفسها…
و صدای آب
که فرو میریزد قطره قطره قطره از شیر
بعد دو نقطهی سرخ
از دو سیگار روشن
تیکتاک ساعت
و دو قلب
و دو تنهایی
شب میآید
و پس از شب، تاریکی
و پس از تاریکی
چشمها
دستها
و نفسها و نفسها و نفسها…
و صدای آب
که فرو میریزد قطره قطره قطره از شیر
بعد دو نقطهی سرخ
از دو سیگار روشن
تیکتاک ساعت
و دو قلب
و دو تنهایی
ایدهی ابتدایی کافکو از شب رویید. شبِ سرد. شبِ مرگ. شب نا-خود-باوری. من و پگاه، پای چت بودیم و از رنجهایمان مینوشتیم برای همدیگر. تا اینکه گفتم: «باید کاری برای شعر کنیم…». چند هفتهیی برای اسمش فراموشگاه ذهنهایمان و لغتنامهها را کاویدیم. و در نهایت، واژهیی زاده شد که معنای خاصی هم ندارد: «کافکو» و… »ادامه
کافکو | تمامی حقوق محفوظ است. ©۲۰۲۵-۲۰۲۳ | طراحی و پشتیبانی: دانیال مرادی