در تمام طول تاریکی
سیرسیرکها فریاد زدند:
«ماه، ای ماه بزرگ…»
در تمام طول تاریکی
شاخهها با آن دستان دراز
که از آنها آهی شهوتناک
سوی بالا میرفت
و نسیم تسلیم
به فرامین خدایانی نشناخته و مرموز
و هزاران نفس پنهان، در زندگی مخفی خاک
و در آن دایرهی سیار نورانی، شبتاب
دقدقه در سقف چوبین
لیلی در پره
غوکها در مرداب
همه باهم ، همه باهم یکریز
تا سپیدهدم فریاد زدند:
«ماه، ای ماه بزرگ…»
☐
در تمام طول تاریکی
ماه در مهتابی شعله کشید
ماه
دل تنهای شب خود بود
داشت در بغض طلاییرنگش میترکید